کاش حقیقت داشت
کاش حقیقت داشت
[مطلب اقتباسى]
تصور کن برندهى یک مسابقه شدی و جایزهت اینه که بانک هرروز صبح یک حساب برات باز میکنه و توش هشتاد و شش هزار و چهارصد دلار پول میگذاره ولی دو تا شرط داره.
یکیی این که همهى پول را باید تا شب خرج کنی، وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس میگیرند.
نمیتونی تقلب کنی و یا اضافهى پول را به حساب دیگهیی منتقل کنی.
هرروز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز میکنه.
شرط بعدی اینه که بانک میتونه هروقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.
حالا بگو چهطوری عمل میکنی؟ ...
***
همهى ما این حساب جادویی را در اختیار داریم: عمر
این حساب با ثانیهها پر میشه. هر روز که از خواب بیدار میشیم هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که میخوابیم مقداریی را که مصرف نکردیم نمیتونیم به روز بعد منتقل کنیم.
لحظههایی که زندهگی نکردیم از دستمون رفته.
دیروز ناپدید شده.
هرروز صبح جادو میشه و هشتاد و شش هزار و چهارصد ثانیه به ما میدن.
یادت باشه که من و تو فعلا" از این نعمت برخوردار ایم ولی «بانک» میتونه هروقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده.
***
حالا ما با این فرصت خاص چه کردهایم؟
به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل میکنیم و غصه میخوریم!
بیاییم از زمان نامعلومیی که برامون باقی مونده بیشترین و بهترین استفاده رو ببریم
و به زیاد کردن آگاهی، شادی، زیبایی، و سلامتی در دنیا کمک کنیم.
برداشتیى از کتاب کاش حقیقت داشت ـ اثر مارک لوى